اتوبوس پر است از بچههای مدرسهای که حتماً از مدرسه به اردوی تفریحی آمدهاند. آمده بودند بام تهران تا بروند تلهکابین. آنها داشتند از کوه پایین میرفتند و قطبی مسیرش رو به بالا بود. با دیدن سرمربی تیم ملی، آنها نام افشین را صدا کردند و قطبی با رویی باز آنها را صدا کرد تا اتوبوس از حرکت باز ایستد. بچهها دور سرمربی تیم ملی حلقه زدند و قطبی تهییجشان کرد که دستها را دور گردن هم حلقه کنند: «بچهها شما بلد هستید سرود ایران، ایران را بخوانید؟» و بعد برای لحظاتی همه به هوا میپریدند و ایران، ایران میگفتند. آنها از افشین قول قهرمانی گرفتند. قولی که افشین در پاسخش گفت: «با هیجانی که شما دارید، حتماً اتفاق میافتد.»