نقد فیلم لطفاَ مزاحم نشوید
نوشته شده توسط : parsee


 

مهناز عظیمی


سینمانگار: از همان زمان جشنواره و با دیدن نام محسن عبدالوهاب، نویسنده و کارگردان «لطفا مزاحم نشوید» کنجکاو شدم که ببینم اولین فیلم مستقل وی چه از آب در آمده است.

عبدالوهاب که پیش از این فعالیت خود را در عرصه ی تدوین و کارگردانی فیلم های مستند از سالهای دور آغاز کرده بود، به صورت مشترک با رخشان بنی اعتماد دو فیلم «گیلانه» و «خون بازی» را کارگردانی کرد که برای خون بازی موفق به دریافت سیمرغ بهترین فیلمنامه  و کارگردانی مشترک شد. آنچه از دو فیلم «گیلانه» و «خون بازی» به عنوان رد پایی از عبدالوهاب سراغ دارم همان نگاه مستندگونه در شیوه ی روایت داستانی آن هاست که در فیلم «خون بازی» حتی بیشتر از گیلانه خودنمایی می کرد_ روایتی نو و ضد کلیشه ای از یک دختر معتاد، نشان دادن یک زندگی نسبتا مرفه از او و تجسم مستند گونه ای از تلاش های پیگیرانه ی مادرش و در عین حال سختی ها و ناتوانی های دختر در مسیر ترک اعتیاد _که  بکر بودن نوع نگاه و شیوه ی تازه ی روایت عبدالوهاب را برای مخاطبش آشکار می کرد و این پیشینه ی خوبی شد برای مشتاق بودن ما در باب تماشای فیلم جدید او که مسلما اینبار بخش عظیمی از تجربه های چندین ساله ی عبدالوهاب را در خود خواهد داشت.

کلیت قصه و شیوه ی روایت اپیزودیک فیلم «لطفا مزاحم نشوید» آنقدر ساده و دلچسب است که گویی به خواندن یک کتاب با چندین داستان کوتاه نشسته باشی. البته با این تفاوت که در اینجا فاصله میان ادبیات و سینما به درستی رعایت شده، محض نمونه شنیده بودم که پیش از این در فیلمنامه ی اولیه عبدالوهاب با یک کاراکتر خاص این داستان ها را به هم مرتبط کرده بود _همان چیزی که عموما در ادبیات داستانی می بینیم_ ولی بعدا در بازنویسی مجدد آن را حذف کرده و اتفاقا چه خوب که این کار را کرد چرا که کسی مثله عبدالوهاب به خوبی از نقش دوربین در شیوه ی روایت منحصر به فرد رسانه ی سینما مطلع است و بنابراین خیلی راحت می تواند فیلمی بسازد که دوربین همچون یک شخصیت با نگاه چشم چرانانه و دقیقش وارد قصه ها شده و آنها را بی واسطه برای مخاطب خود بازگو کند.

دوربین متحرک عبدالوهاب بخشی از زندگی شهری را روایت می کند و در میانه ی قصه با الهام از شیوه ی پست مدرنیستی داستان را رها کرده و به اختیار خود کاراکتر تازه وارد دیگری را در خیابان های شهر دنبال می کند و مخاطب را به ناچار با خود همراه می کند، سه روایت شامل:

1_اختلاف بین یک زوج جوان که ظاهرا با عشق با هم ازدواج کردند اما مشکلات اقتصادی شوهر را وادار کرده شغلی را بپذیرد که باب میل خود و همسرش نیست و همین باعث دردسرها و اختلافات میان انها شده.

این اپیزود با دعوای این دو از منزل شان که واقع در یک مجتمع مسکونی است شروع می شود و با سماجت شوهر برای بازگرداندن همسرش به خانه و دنبال کردن او در طول شهر ادامه پیدا می کند. بازی باران کوثری و افشین هاشمی قابل قبول و کاراکترها با وجود کوتاهی زمان قصه پرداخت خوبی دارند، به ویژه کاراکتر "شوهر" که حتی قدری بهتر و پخته تر از همسرش از آب در آمده است. افشین هاشمی خیلی خوب از عهده ی نقش یک شخصیت مستاصل و به شدت محافظه کار بر امده است. کاراکتری با یک ذهن کاملا درگیر که درآن واحد هم به دنبال همسرش است، هم در حال تمرین و از بر کردن متن مجری گری است که تا چند دقیقه ی دیگر در محل کارش باید آنرا از حفظ در مقابل دوربین بگوید هم هر از گاهی با تلفن مجبور به دست به سر کردن کارفرمایش است و هم درگیر شهرت کاذبش و آدم هایی که در شهر با آنها برخورد دارد و مجبور است در مقابلشان واکنش نشان دهد، این اپیزود یک چکیده نمای زیبا و قابل تامل هم دارد: نمایی که زن در اتاق پرو برای اولین بار عینک دودی اش را بر می دارد و در حالی که به چشم کبودش در آینه خیره شده به گفتگوهای همسرش با دو دختر جوان داخل فروشگاه گوش می کند.

نشان دادن همه ی این ماجراها در فضای داستانی کمتر از 30 دقیقه و درگیر کردن خوب مخاطب با کل ماجرا از نقاط عطف این اپیزود است با توجه به اینکه اپیزود اول خواه ناخواه وظیفه ی جذب مخاطب را بر عهده دارد.

دوربین وسط خیابان شهر، قصه ی اول را رها کرده و اپیزود دوم را بدون وقفه یا هیچ نوع فاصله گذاری اضافی آغاز می کند:
 
2_ ماجرای  دزدیده شدن کیف پول و مدارک یک آخوند محضر دار ساده و شهرستانی که به قول آبدارچی اش برای بهتر شدن کسب و کار به تازه گی به تهران آمده است.

شخصا اعتقاد دارم عبدالوهاب بهترین و پر کشش ترین اپیزود فیلمش را با ضرباهنگی بالا و هوشمندانه در بخش میانی فیلم قرار داده و نمودار روایت کلی فیلم یک حالت سینوسی پیدا کرده است. بازی شاهکار هدایت هاشمی زیبایی  اپیزود دوم را دوچندان می کند. زاویه ی دوربین در این اپیزود نسبت به بخش قبل متفاوت تر است و عبدالوهاب حین روایت داستان بکر این اپیزود به خلق نماهای جالب و نامتعارف تری دست زده است که از قضا با موضوع هماهنگی دارد. تحرک دوربین این اپیزود با استرس درونی شخصیت اول قصه اش همخوانی دارد. "صدای دزد " _که در نوع خود یک کاراکتر فعال و کلیدی در این اپیزود به حساب می اید_ متعلق به افشین هاشمی ست که به خوبی از عهده ی آن برامده خلق کاراکتر دله دزدی که مخاطب تنها از راه صدا و گفتمانش آنرا می شناسد کار شاخصی ست که هم صدای هاشمی و هم دیالوگ ها در این اپیزود به خوبی  از پس پرداخت آن برآمده است. در هم تنیده گی ماجراهایی که شخص اول این اپیزود با ان دست به گریبان است بیشتر از اپیزود قبل است و این حوادث خیلی خوب در بافت قصه گنجانده شده و هیچ بخش زاید و گنگی در آن وجود ندارد. این اپیزود نیز با نمای طنز آلود تمرین روضه خوانی آخوند شهرستانی برای مادر دزد به پایان می رسد نمایی که از پشت مرد فیلمبرداری شده و با این ترفند مظلومی و ساده اندیشی این کاراکتر که در تضاد آشکار با آدم های شهر تهران است نمایان می شود.

3_اپیزود سوم قصه ی آرامی از یک زوج کهن سال است که سکوت حاکم بر زندگی شان را یک تعمیر کار ساده ی تلویزیون و ترس ناشی از بی اعتمادی این زوج نسبت به او به هم می ریزد، عبدالوهاب گویی در اپیزود آخر بیش از باقی از تجربه ی مستند سازی خود بهره گرفته است_ جنس نماها، زوایا و دوربین روی دست که اینبار به زعم نگارنده یک نوع کنتراست ایجاد کرده بین بی تحرکی زندگی این زوج و تحرک گاه به گاه دوربینی که همچون چشمان شیطنت بار یک بچه پیرزن_کاراکتر اصلی_ این اپیزود را دنبال می کند. گفتمان و روابط ساده ای که بین این زوج در زمان کوتاه  اپیزود سوم نشان داده می شود برای شناخت  مخاطب از آنها کافی است. پیرزنی که در عین استقلال به حمایت نیاز دارد و پیرمردی که با نگاه های خیره و تک کلماتی که به زبان می آورد بدون اینکه کلیشه وار از کارافتاده بنماید نیاز به مراقبتش مشهود است. این اپیزود بابت مشکلات شخصیت های اصلی اش نه نسلی را تحقیر می کند و نه متوقع است، نگاه رئالیستی خود را از یک زندگی فرتوت عین به عین به مخاطبش منتقل می کند و در عین حال در پس زمینه ی  پیر و شکننده ی این زوج، زندگی جوانی را نشان می دهد که خیلی زودتر از حد تصور رو به زوال و نابودی ست.

در پایان آنچه مسلم است این که محسن عبدالوهاب در اولین اثر مستقل خود همه چیز دارد:

قصه و روایت جذاب، کاراکترهایی ساده که هر چند نمی توانند قهرمان باشند اما می توانند بسیار به یاد ماندنی باشند، سبک خاص و درخور توجه که آن چنان نامتعارف نیست که غیر قابل فهم باشد اما تا حد قابل قبولی سنت شکن و کلیشه شکن است. فیلمی که در حد و اندازه ی خود هم مخاطب عام و هم مخاطب خاص را درگیر می کند.




 




:: موضوعات مرتبط: سینمای ایران , ,
:: بازدید از این مطلب : 384
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : 7 آبان 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: